بدون عنوان
سلام لوبیای سحر آمیز من دیروز ساعت 5/1 از اداره رفتم دنبال پدر ( چون ایشون دوست دارن شما پدر صداشون بزنید) با همدیگه رفتیم بیمارستان صارم برای چکاپ . حدود ساعت 15/2 رسیدیم بیمارستان . و نوبت 4 رو به ما دادن . منو پدر خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون بیاد ساعت 45/3 تازه توبتمون شد و رفتیم پیش خانم دکتر که خیلی هم مهربونه اسم خانم دکتر شما مژگان کرم نیافر هست و خیلی هم منو شما رو دوست داره . خلاصه رفتیم برای سنوگرافی و شنیدن صدای قلب شما کوچولوی عزیزم عزیزم . ولی عزیزم نتونستم صدای قلبت رو بشنوم چون دستگاشون خراب بود و صدا نمیداد . ولی ضربان قلبت رو دیدم و دیدم که چطور تمام بدنت داشت با تپش قلبت می تپید. قربون اون قلب مهربون کوچولوت بشم ...