نگرانی های یک تازه مادر
کوچولوی عزیزم
این چند روزه مامانی نمی تونه چیزی بخوره که حجیم باشه فقط باید سوپ بخوره دیشب رفتیم خونه مادر باباجونی از قبل باباجونی زنگ زده بود و گفته بود که برای من سوپ درست کنه .
برام سوپ درست کرده بود من خوردم کلی هم خوش مزه بود خدا رو شکر اذیتم نکرد . ساعت 5/9 شب رفتم خوابیدم ولی چون دارن اونجا ساخت و ساز می کنن خیلی صدای کامیون میومد . از خواب پریدم ولی دیشب مامانی رو شما خیلی ترسوندی یک لک کم رنگ خون دیدم که موقع نماز صبح بود و کلی هم گریه کردم و از خدا خواستم شما عزیز مامانی رو سالم نگه داره و حافظت باشه.
امروز هم خدا رو شکر بهترم ولی باید به مشاورم زنگ بزنم و بهش بگم و راهنمایی بگیرم .
تو رو خدا نی نی جون مواظب خودت باش. من از خدای مهربون خواستم نگهدارت باشه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی