سیلواناسیلوانا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

سیلوانا(دختر بهشتی )

هفته بیست و هفتم

سلام گوگولی مگولی مامان، سلام عزیز مامان امروز هفته بیست و ششم هم تموم شد و شما وارد هفته بیست و هفتم شدید عزیزدل مامان، جگر گوشه مامان و اما تغییرات شما در این هفته : در این هفته جنین بیست و هفت هفته ای است. تحقیقات نشان داده است که گوش دادن به آهنگ آرام مادر حامله را آرام می کند. همچنین گوش کردن به آوای روحانی قرآن می تواند لذت بخش باشد. همچنین حرکات و تپش قلب جنین نیز آرام می شود. اگر مادر یک آهنگ آرام را همیشه گوش بدهد، جنین به شنیدن آن عادت می کند و هر بار از بار پیش آرامتر می شود. این نشان آن است که جنین حالا دارای حافظه است و می تواند آهنگی را که قبلأ شنیده است به یاد بیاورد. نسبت اندازه سر جنین به اندازه بدن تقریبأ به نس...
19 شهريور 1391

جمعه 17/06/91

من و پدر جون تصمیم گرفتیم که خانواده پدر جون رو به صرف نهار روز جمعه دعوت کنیم خونمون از روز شنبه گذشته با مادر درمیون گذاشتیم و قرارشد عزیز پدرجون(مادر بزرگ پدرجون) و دایی و زن دایی پدرجون را هم دعوت کنیم. عمو ابراهیم و خانوادش نتونستن بیان خونمون چون مادر ویداجون بیمارستان بستری بودن (خداوند شفای عاجل بهشون بده) خلاصه با مادر و بابا و خانواده عمو محمد رضا شدیم یازده نفر همگی بعد از اذان ظهر راه افتاده بودن پدر جون زحمت کشیدن رفتن مادر و بابا رو آوردن و تقریبا ساعت 5/2 بعدازظهر همه مهمونها رسیده بودن منم برای نهار از بیرون کوبیده و جوجه سفارش دادم و خودم هم پلو درست کردم و ژله رو با انواع میوه خورد شده درست کرده بودم ( انار...
18 شهريور 1391

پایان شش ماهه بارداری و ورود به ماه هفتم

عزیز مامان، مروارید درون صدف مامان، شکر شکن مامان سسسسلللللللللللااااااااااامممممممممممممممم سلام به روی ماه ندیدت سلام به لگدهای پر زورت عزیزم امروز شما جیگر مامان وارد ماه هفتم شدید عزیزم مبارک باشه جیگرم خیلی خوشحالم از اینکه تا حالا به امید خدا با همدیگه سالم بودیم و این شش ماهه رو پشت سر گذاشتیم عزیزم فقط سه ماهه دیگه مونده قربونت برم خیلی دلم برات تنگ شده امیدوارم این شه ماهه هم زود بگذره و تا با در آغوش گرفتن شما این دل تنگی هم ازبین بره   ...
18 شهريور 1391

هفته بیست و ششم

جیگر طلای مامان سلام، سلام به روی ماهت هفته بیست و پنجم تموم شد و من و شما وارد هفته بیست و ششم شدیم عزیزم و اما تغییرات شما در این هفته : حالا جنین هفت ماهه در شکم مادر است. در برخی از کشورها و فرهنگها هفت ماهگی حاملگی را جشن می گیرند. حالا دلیل خوبی هم برای جشن گرفتن است... در این هفته جنین بیست و شش هفته ای است و نوار مغز جنین حالا شبیه به نوزاد تازه به دنیا آمده است. جنین می تواند چشمهایش را بهتر باز و بسته کند، بمکد و عمل بلع را انجام دهد. ششها حالا قادر به تنفس می باشند و جنین به طور منظم تمرین نفس کشیدن می کند. ششها رشد پیدا کرده و برای زندگی دربیرون از رحم آماده می شوند. اعصاب مرکزی جنین به حدی رشد پیدا کرده است که جنین می...
12 شهريور 1391

ادامه خرید سیسمونی

دیروز با پدرجون رفتیم سه راه جمهوری چهارراه امیراکرم پاساژ ولیعصر که مخصوص سیسمونیه و برای شما کلی خرید کردیم کالسکه و ساک نوزاد و صندلی ماشین و سرویس خواب کامل و شیشه و پستونک و سرویس حوله و دندونگیر و ... که بعدا عکسهاشو میگذارم برات عزیزم اینقدر توی این خرید به من و پدرجون خوش گذشت که خدا میدونه دوتائیمون خیلی خوشحال بودیم و کلی ذوق می کردیم منم همش بهت تبریک می گفتم با هر خریدی امروز پدرجون میگن نی نی چطوره میگم حالش خوبه و فعلا آرومه ایشون هم میگن آخه داره بزرگ میشه بایدهم خانم تر شده باشه الهی مامان قربون اون خانمیهات برم که پدرجون هم خانمیهاتو تائید می کنه  ...
12 شهريور 1391

پایان تعطیلات اجلاس

ما برگشتیم روز سه شنبه به دلیل اینکه پدر جون یه کار واجب داشتن نتونستیم بریم مسافرت ولی بعدازظهر که برگشتن خونه قرارشد بریم طالقان البته با عزیزجون و خاله زهرای عزیز چند روزی بود که دائی جون رفته بودن خونه عزیزجون و اونجا بودن و موقع مسافرت با ما اومدن وخیلی هم خوب بود که ایشون همراه ما بودن روز چهارشنبه صبح بعد از نماز راه افتادیم رفتیم خونه عزیزجون توی کرج و صبحانه رو اونجا خوردیم و حدود ساعت 5/8 راه افتادیم سمت قزوین و 50کیلومتر مونده به قزوین ورودی طالقان بود و دوباره وایستادیم یه چایی و کیک و میوه زدیم به معده و راه افتادیم رفتیم سمت طالقان جاده خیلی قشنگی داشت و بسیار خنک بود ولی از جاده چالوس پرپیچ و خم تر خلاصه از اول جاده ...
12 شهريور 1391

آزمایش قند خون

امروز صبح حدود ساعت 5/8 توی آزمایشگاه بودم برای آزمایش قند خون. دیشب برای پدر جون کوکوی لوبیا سبز درست کردم خودم هم یه کمی ازش خوردم حدود ساعت 15/8 عصر بود تا امروز صبح هیچی نخوردم بجر آب شما هم که صبح گرسنت شده بود و شکم منو سفره کردی و نگذاشتی بخوابم. هرچی میگم مامان جون بخواب من نمی تونم چیزی بخورم مگه شما متوجه می شدی  ضربه هاتو محکم تر می زدی جیگر مامان پدر جون دلش برای دوتائیمون سوخت، هم برای من هم شما، برای من که باید ضربه های شما رو تحمل می کردم برای شما هم که باید گرسنگی رو تحمل می کردید. خلاصه آزمایش ساعت 5/9 صبح تموم شد و من توی ماشین تونستم لقمه نون و پنیری رو که از خونه آورده بودم رو بخورم و شما کمی آروم ...
6 شهريور 1391

هفته بیست و پنجم

سلام دلبر مامان، سلام شکر شکن مامان، الهی مامان قربون این دلبریات بره عزیزم من و شما هفته های بارداری رو داریم به امید خدا و به سلامتی و یکی یکی پشت سر میگذاریم. من و شما وارد هفته بیست و پنجم از هفته های دوری و انتظار شدیم و اما تغییرات شما در این هفته : در هفته بیست و پنجم بارداری نه تنها كودك شما موهای بیشتری درآورده است كه ممكن است موهای سر خود شما هم پرتر و درخشنده تر به نظر بیایند... حالا جنین دارای ریتم خواب است و همزمان با آن چشمهایش را باز و بسته می کند. طول جنین 32 سانتی متر و وزن آن 1000 گرم است. در این هفته جنین بیست و پنج هفته است. در این هفته جنین برای اولین بار چشمهایش را باز می کند، ام...
4 شهريور 1391