از خاطرات بیمارستان
روز جمعه حدود ساعت 5/5 بیدار شدم و بعد خوندن نماز رفتم حموم و یه دوش گرفتم و همسری هم موهامو برام سشوار کشید و لباسهایی رو هم که نیاز داشتم برداشتم و همچنین کتابهام رو و صد البته لب تابمو که اگه اون نبود نمی دونم چطوری می تونستم محیط بیمارستان رو تحمل کنم .
حدود ساعت 45/7 صبح بیمارستان بودیم تا نامه از بیمه SOS برای بیمارستان فاکس بشه و کارهای پذیرش صورت بگیره ساعت حدود 10/8 شده بود و من به همراه کمک بهیار رفتم بخش بستری 3.
یه اتاق دو تخته گرفتم، یه خانم هم اتاق من بود که برای کاشت جنین اومده بود بیمارستان. خانم خوبی بود و خیلی هم درد داشت.
من ناشتا بودم برام لباس بیمارستان آوردن البته با رنگ صورتی که چند تا چین هم که دور یقش یود قابل تحمل بود.
ازم یه خون ناشتا گرفتن و بعدش برام یه صبحانه آوردن و دوباره بعد دوساعت ازم خون گرفتن و همین سیستم بعد از نهار و شام و دوباره ناشتا تا 10 بار طول کشید که خانم دکتر کرم نیا بالاخره راضی شد که با رژیم غذایی که مشاور تغذیه بیمارستان به من داده بود می تونم قند خونم رو کمتر 100 نگه دارم.
شب یکشنبه موقعی اومدن بعد از شام از نی نی NST بگیرن این وروجک هم تکون نمی خورد و من رو کلی نگران کرده بود و منم که ترسو زدم زیر گریه الان گریه نکن کی بکن دیگه زنگ زدن به همسری که کجایی که خانمت خیلی نگران نی نی هست و خودتونو برسونید بیمارستان.
همسری هم که خونه مادر بود خودشو یک ربعه رسوند بیمارستان و دوباره از نی نی NST گرفتن و خدا رو شکر نی نی هم که پدرجونشو دیده بود کلی براش خودشو لوس کرد و خلاصه دل من هم شاد شد.
البته این قضیه یه قصه داشت که اونم این بود : یکی از خانمهای بخش که با کیسه آب پاره توی هفته 20 میارنش بیمارستان به خونریزی افتاده بود و بچش به دنیا اومده بود ولی زنده نموند من هم این قضیه رو از مادرش خانمه وقتی اومد توی اتاق ما شنیدم و خیلی متاسف شدم توی این موقعیت هم نی نی تکون نمی خورد و دیگه طاقت نیاوردم گریم گرفت.
روز یکشنبه که دوباره از من ناشتا و دوساعت بعد از صبحانه آزمایش قند خون گرفتن خدا رو شکر هر دوتاشون به ترتیب 82 و 86 بود که رضایت بخش هم بود و به خانم دکتر کرم نیا اطلاع دادن که ایشون قند خونشون چک شده و ایشون هم اومدن و دستور ترخیص من رو دادن و من و نی نی حدود ساعت 5/2 بعد از ظهر خونه بودیم و استراحت کردیم و الان هم که هر دوتامون اومدیم سر کار.
از همینجا دوباره از مادرهای گلی که برای من دعا کردن و حال من رو جویا شدن و برام کامنت گذاشتن تشکر می کنم و روی ماهشون رو می بوسم.