آماده کردن ساک بیمارستان سیلوانا جون
روز جمعه پدر جون لباسهایی رو که قراره برای اولین بار تن دختر نازم بپوشیم رو با دست و پودر صابون فیروز شست و منم با چه ذوقی روی بند رخت پهن کردم تا خشک بشن . الهی مامان قربون این لباسهای سایز صفرت بشه عزیزم
اینقدر پدر جون با اشتیاق و ذوق این لباسها رو میشست و آبکشی می کرد که نگو و نپرس.
دیشب پدر جون همه رو اتو کرد و گذاشت توی ساک بیمارستانت عزیز مامان که تن مثل برگ گلت رو با این لباسها بپوشیم تا خدایی نکرده سرما نخوری .
من خیلی نگرانم برای اینکه می ترسم شما توی بیمارستان سرما بخوری ولی عزیز جون میگه حتما اتاق زایمان یا اتاق عمل رو هم اینقدر گرم می کنن که نی نی سرما نخوره .
امیدوارم همینطوری باشه .
عزیزم من و پدر جون دیشب رفتیم بیرون کلی پیاده روی کردیم هم دسته های عزاداری و می دیدیم و هم از نذریهای امام حسین (ع) می خوردیم که شما عزیز مامان هم از این نذریها بخوری. من به نیت سلامتی شما خوردم دختر گلم .
امیدوارم که خداوند به حق همین ماه محرم و طفل شش ماهه امام حسین(ع) همه فرشته هایی رو که می خوان زمینی بشن با سلامتی خودشون و مادرشان زمینی بکنه . ان شاا...
خاله مامان روز جمعه زنگ زد و گفت که چرا بهم نگفتید برای نی نی لباس گرم ببافم و اینطوری شد که عزیز جون به خاله گفتند خوب برای نی نی یه شلوار و یه کلاه و یه ژاکت بباف. دست خاله جون درد نکنه که می خواد زحمت بکشه برای نی نی لباس گرم ببافه