پیاده روی اجباری
دیروز صبح موقعی که پدر جون خواست ماشین رو از پارکینگ بیرون بیارن ریموت(کنترل) در پارکینگ کار نمی کرد و مجبور شدیم با تاکسیهای خطی خودمون رو به محل کار برسونیم. موقع برگشتن هم تا میدان صنعت پیاده رفتیم و بعد دوباره با تاکسیهای خطی رفتیم خونه و از سر خیابون هم تا خونه که حدود 15 دقیقه پیاده روی کردیم.
شما هم خودتو همچین توی شکم بنده سفت کرده بودی که انگار می خواستی بیفتی. نه اینکه عادت نداری به پیاده روی من فقط توی این مدت یه روز بدون ماشین رفته بودم سر کار که اون هم موقعی بود که شما فقط به اندازه یه لوبیا بودی و بعد از اون همش با ماشین خودمون رفتیم سرکار
پدر جون دیروز وقت نداشتن که ببرن ریموت رو درست کنن به این خاطر امروز هم با تاکسیهای خطی اومدیم سرکار البته نا گفته نماند من از این ماه قراره روزهای فرد فقط ماشین بیارم و روزهای زوج باید پیاده روی کنیم