سیلواناسیلوانا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

سیلوانا(دختر بهشتی )

برف

1390/11/1 15:33
245 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

امروز صبح که قبل از اینکه از خواب بیدار بشم باباجونی اومدو منو صدازد ولی چون خیلی خوابم میومد نتونسنم جواب بدمخواب . باباجونی صبحانه رو آماده کرد و منم به زحمت چشمامو باز کردم . بعد از اینکه سلام کردم به باباجونی به من گفت که بیرون برف اومده و همه جا رو سفید کرده . منم از ذوق پریدم پشت پنجره و دیدم بله عجب برف قشنگیتعجب. ولی خوشحالی تا موقعیه که توی خونه ای و از خونه بیرون نیومدیniniweblog.com. بعد از صرف صبحانه و پوشیدن لباسهام و خداحافظی از بابا جونی اومدم بیرون که برم اداره. تا سر ایستگاه که یک ربع با خونه ما فاصله داره پیاده رفتم و لذت بردم از راه رفتن روی برف.هوراولی خیابونها خیلی شلوغ بود و ترافیک سنگینی داشت . از ساعت 5/7 که سوار انوبوس شدم ساعت 5/9 رسیدم اداره ولی چند نفری هم بعد از من رسیدن. وقتی رسیدم به باباجونی زنگ زدم و متوجه شدم ایشون هم خیلی دیر رسیدن سر کارشون. الان هم آسمون کمی صاف شده ولی سوز برف هنوز هست. امشب منو باباجونی می ریم خونه مادرباباجونی و قراره بریم برف بازی کنیمniniweblog.com. چون فردا تعطیله و توی خونه هستیم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فاطمه
1 بهمن 90 16:06
سلام عزیزم چه قشنگه وبلاگتون
منتظرتونم


ممنونم فاطمه جان از اینکه اومدین و نظرتونو گذاشتین حتما عزیزم بهتون سر می زنم
ثمین
16 بهمن 90 0:37
سلام
اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس دیدن کنید.
منتظرتون هستم

بله حتما عزیزم