خرید عید در 75 روزگی
دیروزجمعه 4/12 بود که حدود ظهر با پدرجون و سیلوانا جون برای خرید عید آماده شدیم. کالسکه سیلوانا رو هم با خودمون بردیم تا ایشون توی بغل خسته نشن و بدن درد نگیرن.
خلاصه رفتیم بعد از کلی که توی صف پارکینگ میلاد نور موندیم بالاخره رفتیم توی پارکینگ 3 جا برامون بود و پارک کردیم و با آسانسور رفتیم طبقه همکف 1 و برای سیلوانا جون یه شلوار جین خریدیم ولی در این موقع دختری گرسنش شده بود و من و پدرجون دنبال نمازخونه می گشتیم تا ایشون رو میم بدیم . بالاخره نمازخونه رو پیدا کردیم و ایشون سیر شدن و بعدش رفتیم طبقه 4 و برای سیلوانا جون دوتا بلوز خریدیم.
بقیه خرید ها رو هم رفتیم از گلستان کردیم. حدود ساعت 5/3 رسیدیم گلستان (شهرک غرب) ولی مغازه ای که کفش نادر داشت تعطیل بود و ما هم از گرسنگی داشتیم هلاک می شدیم که یه رستوران سنتی دیدیم به اسم باغ فدک که زیر نظر آستانه قدس بود. پدرجون کالسکه رو بغل کرد و از پله ها آورد بالا.
رستوران توی یه پارک هست اول خیابان ایران زمین ، رفتیم و غذا سفارش دادیم که دوباره سیلوانای عزیزم گرسنه بود و قبل از اینکه خودم چیزی بخورم ایشون رو میم دادم . و بعد غذا خوردیم و سیلوانا رو گذاشتم روی پام و خوابوندم چون دیگه داشت از خستگی غرغر میگرد . وقتی خوابش برد من و پدرجون چایی خوردیم و نمازی خوندیم و راه افتادیم رفتیم چند تا عکس گرفتیم و بعدش رفتیم بوستان و دوجفت کفش برای پدرجون از فروشگاه نادر خریدیم و من هم از یه فروشگاه که بوتهای ترک داشت و OFF زده بود یه جفت بوت خریدم و داشتیم می یومدیم که سوار آسانسور بشیم بریم پارکینگ که سیلوانا جون گرسنش شد تات برسیم به ماشین آروم بود ولی وقتی سوار شدیم دیگه طاقت نداشن و زد زیر گریه و من کلی دست و پاهام رو گم کردم چون آروم نمیشد از فرط گرسنگی نمی تونست میمم بخوره خیلی ناراحت بودم ولی خدا رو شکر وقتی از پارکینگ اومدیم بیرون ایشون میم رو گرفت و داشت نوش جان می کرد .
دیروز به من و پدرجون خیلی خوش گذشت. سیلوانا جون هم که اولین بارش بود که توی کالسکش می نشست خیلی خوشحال بود و به لامپهای توی سقف نگاه می کرد و سرگرم بود .
این یکی از بهترین خریدهایی بود که من انجام داده بودم . چون تو عشق کوچولوی ما با ما بودی و ما به وجود شما گل خوش بو افتخار می کردیم .