سیلوانای 70 روزه
امروز دختر ناز من 70 روزه شد. قربونت برم عزیزم من و پدر جون به وجود شما دختر عزیزم افتخار می کنیم .
شما، من و پدر جون رو خوب می شناسی و وقتی ما رو می بینی یه لبخند شیرین با یه حلاوت دلنشین به ما تحویل میدی، که دل دو نفرمون درجا آب میشه .
اینروزها برامون صحبت می کنی و کلی من و پدرجون رو سرگرم میکنی و گذشت زمان رو اصلا متوجه نمیشیم .
هفته گذشته که برای زدن واکسن رفته بودی گفتن وزنت خیلی اضافه نشده، البته می دونم دلیلش چیه : دلیلش این بود که شما از شیر خشک ب بلاگ کامفورت استفاده می کردی که باعث بیرون روی شلکی شده بود و این امر کم شدن وزن شما رو در پی داشت.
به خاطر همین شیرخشکت رو عوض کردم تا این معضل از بین برود .
امیدوارم 5 اسفند که دوباره قراره برای قد و وزن ببرمت وزنت بالا رفته باشه.
چند روزی هستش که به عروسکهای کنار تختت و همچنین عروسکهای آویزون روی نی نی لالایت توجه می کنی و سعی می کنی اونها رو با دست بگیری یا با دستهای کوچولوت اونها رو تکون بدی و وقتی هم که دستت بهشون نمیخوره گریه می کنی و من هم اونها رو از جلوی دستت برمی دارم.
عزیزم خدا رو شکر که خداوند به ما لطف کرد و شما رو به من و پدرجون داد.