واکسن دو ماهگی
روز شنبه شما به همراه عزیزجون و پدرجون رفتید و واکسن دوماهگی رو که خیلی هم درد داشت رو زدید، من که نمی تونستم تحمل کنم و ببینم شما داری گریه می کنی رفتم سر کار و تا ساعت 4 هم نیومدم خونه .
وقتی که اومدم خونه شما زمان استامینوفتون بود و همچینن گرسنه هم بودید اول بهتون شیر دادم و بعد دارو،
چون درد داشتید دیگه منو مواخذه نکردید و من هم با خیال راحت بهتون شیر دادم.
بعدش که دردتون ساکت شد با همدیگه بازی کردیم و شما هم برای من می خندیدید .
قربونت برم که موقع درد هم مهربونی و نمی خوای کسی رو برنجونی .
عزیز جون از صبح برای شما کمپرس سرد گذاشته بودو هر 4ساعت یکبار به شما استامینوفن داده بود که از همینجا از ایشون کمال تشکر را داریم.
روز بعدش هم یعنی روز یکشنبه کمپرس گرم گذاشتیم و خدا رو شکر شما تب که نداشتی و به واسطه دارو زیاد اذیت نشدی .
و این مرحله از زندگی با برکتتون هم به سلامتی طی شد.