سیلواناسیلوانا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

سیلوانا(دختر بهشتی )

هفته نهم

اكنون اندازه كودك شما در حدود 2.5 سانتی متر (حدود اندازه یك دانه انگور) است  ( قربونت برم حبه انگور مامانی ) و وزن او در حدود چند گرم است، اما از آنجا كه ساختار فیزیكی بدن او شكل گرفته است... سر هنوز هم نسبت به باقی بدن بزرگتر است. در این هفته وزن جنین 5 تا 10 گرم است و طول آن 41 تا 52 میلی متر است. در این هفته جنین نه هفته ای است. پلکها هنوز چشمها را پوشانده اند و چشمها در هفته ی 27 از حاملگی باز می شوند. کلیه ها، دل و روده، مغز و ششها کم کم شروع به کار می کنند. رشد سر کند تر می شود.در لثه ها جای 20 دندان به وجود می آید. در آخر آین هفته دل و روده به شکم وصل می شوند و فتق نافی از بین می رود. روده ی کوچک دارای ...
25 ارديبهشت 1391

هفته هشتم

جیگر مامان سلام عزیزم منو شما الان 8 هفته هستش که با همدیگه ایم  و امیدوارم که بقیه هفته ها رو تا به دنیا اومدن شما زیز دلم به همین خوبی سپری بشه و اما تغییرات شما دلبند مامان توی این هفته: در این هقته جنین هشت هفته ای است و چون تمام اعضای داخلی بدن کامل است حالا می توان جنین را بچه خواند. اما بچه تا لحضه ی تولد به رشد و نمو خود ادامه می دهد. انگشتان دست و پا و همچنین شانه ها و پاها حالا کامل هستند. انگشت شست از باقی انگشتان شناخته می شود. دستها آنقدر بلند هستند که از دور سینه هم بیشتر هستند. دو نیمه ی مغز (یعنی نیمه ی راست و نیمه ی چپ) تشکیل شده اند و شروع به کنترل حرکات بدن می کنند. کلیه ها شروع به کار می کنند و کم ک...
17 ارديبهشت 1391

هفته هفتم

عزیز مامان من و شما کوچولوی عزیزم هفته هفتم را با همدیگه آغاز کردیم در هفته ای که پیش رو داریم نی نی من در این هفته جنین هفت هقته ای است. جنین شروع به حرکت می کند و در این هفته برای اولین بار می توان طول و وزن جنین را اندازه گرفت. اما مادر نمی تواند حرکات جنین را تا مدتها احساس کند. گوشها و چشمها تا حدودی در جای خود قرار دارند. در ابتدا چشمها در بالای صورت و گوشها در نزدیکی دهان، اما در آخر این هفته به جای اصلی خود می روند. در این هفته اندامها دراز می شوند سر راست می شود و گردن و کمر از همدیگر جدا می شوند. قلب آماده است و حالا بیشتر از هر وقتی می تپد 177 بار در دقیقه. در کنار دستها شانه ها تشکیل می شوند. رشد پاها کمی کند است اما در آخر...
10 ارديبهشت 1391

هفته پنجم بارداری

سلام عزیز مامانی جوجه کوچولوی من این روزها روز های اول بارداری منه و خیلی حالم خوش نیست حالت تهوع ندارم ولی خیلی سر دلم می سوزه اصلا حوصله هیچ کس رو ندارم . حتی حوصله خودمو . دوست دارم فقط بخوابم تا نبینم اینقدر حالم بده . همگی از اینکه فهمیدن من شما رو باردارم خیلی خوشحال شدم. خاله زری که می که من از حالا لباسهای اسپورت می گیرم چون نمی دونم دختره یا پسره. راستی مامان چون برای من و بابا جونی اصلا فرقی نمی کنه که شما دختر باشی یا پسر ما دوستت داریم . هر چی باشی فقط سالم و صالح باشی  برای ما کافیه عزیزم .   ...
2 ارديبهشت 1391

بارداری مامان جون

سلام عزیز مامان امروز صبح یک بیبی چک داشتم که اونو امتحان کردم و دیدیم جواب به امید خدا مثبته . یه داد و بیدادی راه انداختم که بیا و ببین از خوشحالی گریه می کردم تند تند خدا رو شکر می کردم . زود پریدم توی ماشین و رفتم آزمایشگاه و آزمایش دادم و اومدم سر کار خیلی خوشحال و بعد از حدود دو ساعتی زنگ زدم و جواب آزمایشم رو تلفنی گرفتم که خدا رو شکر جواب مثبت بود. عزیز مامان که اصلا دوست نداری مامان جون و بابا جون رو چشم انتضار بگذاری . خدا یا شکرت ممنونم به خاطر همه چی خدا یا ازت می خوام کمکم کنی و بهم یه بچه سالم بدی توان مقاومت در برابر سختیهای بارداری رو هم بهم بده . خدایا یک بارداری راخت نصیبم کن. ...
27 فروردين 1391