سیلواناسیلوانا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

سیلوانا(دختر بهشتی )

شبی که گذشت 22/05/91

1391/5/23 15:03
216 بازدید
اشتراک گذاری

جونم برات بگه که ما دیشب حدود ساعت 5/11 رفتیم با همدیگه بخوابیم البته قرار بود من براتون داستان شنگول و منگول رو بخونم. ماچ

همین که داشتم لباسم رو عوض می کردم شما شروع کردی به وول وول خوردن و من که فکرمی کردم بعد از اینکه داستان رو بخونم آروم می شی ولی بازم داشتی شیطونی می کردی و شکم منو مورد نوازش قرار میدادی.

به پدر جون می گم بیا باهاش صحبت کن ببین آروم میشه ایشونم از خدا خواسته اومده شما رو می بوشه و شما هم که همش براشون دلبری می کری و ایشونم از این طرف حرفهای خوشگل خوشگل و قربون صدت می رفت و حدود یه ده دقیقه ای به این منوال گذشت که بالاخره آروم شدین و خوابیدین.

اینقدر پدر جون ذوق می کردن به اینکه موقعی که داشتن باهاتون صحبت می کردن واکنش شما رو حس می کردن  که خدا می دونه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

نایسل جون
23 مرداد 91 17:50
الهی فداش بشم من


خدا نکنه خاله جون
فسقلی مامان وبابا
23 مرداد 91 20:07
سلام عزیزم وای وقتی نوشته هاتون رو می خونم به خودم می گم چقدر زود گذشت نه ماه دلتنگ اون روزها می شم چقدر خوب بود فقط ازاین بابت که یقین داشتم مادر خوبی واسه دخترم می شم اما برعکس شد طفلی بخاطر من خیلی اذیت می شه مامان جون امیدوارم به سلامتی روز ها رو پشت سر بذاری به دخمل سلام منو برسونید


آره خیلی زود می گذره
حتما خاله جونسلامت باشید
مامان نوشی
24 مرداد 91 11:07
ای جونممممممممممممممم
قربونت دخملی شیطوننننن



خدا نکنه خاله جون
نایسل جون
24 مرداد 91 12:17
من نمیدونستم خارجی اش هم هست حتما میگیرم به قول تو حالت تهو میگیره ادم مرسی گفتی


خواهش می کنم عزیزم
یاسمن
26 مرداد 91 2:44
من نمی دونم این وروجکا چرا انقدر به حرف باباهاشون گوش میدن .
دختر منم هر وقت باباش چیزی ازش بخواد انجامش میده.فداش بشم



خوب آخه دخترا بابائیند دیگه
ساحل
27 مرداد 91 0:21
آخی چه نینی نازییییییی چقدر شیطونه ..


مامانی
27 مرداد 91 10:56
سلامممممممممم گلم خوبی؟ دخملمون خوبه؟ ببوسش بیا بروزم